تو هواپیما نشسته بودم ... بغل دستیم بهم میگه: من اصن هیچ اعتقادی به اسلام ندارم! . . . . . . . یهو هواپیما یه تکون خورد گفتش: یا ابلفضل نوکرتم !! :| :)))
دوست دخترم بردم تو یه کوچه که بوسش کنم! اون به دیوار تکیه داده بود منم دستمو گذاشته بودم به دیوار کنار سرش و اصرار میکردم :فقط یه بوس جون من یه بوس فقط..! . . . . . . . . یه مرتبه یکی از توو آیفون داد زد: آی دیوووووث دستت رو از رو زنگ بردار سووووخت! میام پایین پارت میکنما!
وقتی تو نیستی … شادی کلام نامفهومی ست ! و ” دوستت میدارم ” رازی ست که در میان حنجره ام دق میکند و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟ اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند . . . زندگی ام بسته به تار مویت آنقدر زندگی ام را پشت گوش نیانداز … . . . امــروز هـم گـذشـت وُ نیامــدی نا شکـر نیستـم فــردا هم روزِ خـداست! . . . میگن قسمت نیست ، حکمته …! من معنی قسمت و حکمت رو نمی دونم ! اما تو معنی طاقت رو می دونی ! مگه نه … ؟! . . . نانوشته هایم بسیارند مثل بی قراری هایـم… من سکــوتم را فریـاد می کِشــم آخر این آشوب درونم مــرا می کُشد…
جوکر: چند تا از رفیقهات رو من کشتم ؟ بازرس استفنز: من بیست ساله که پلیسم. میتونم فرق بین آشغالهایی که فقط لازمه یه کمی ادب بشن با عوضیهایی مثل تو که از کشتن آدمها لذت میبرن رو تشخیص بدم و تو شیش تا از رفیقهای من رو کشتی. جوکر: شیش تا ؟ میدونی چرا من از چاقو استفاده میکنم ؟ چون تفنگ زیادی سریعه. آدم نمیتونه همه احساسات ظریف طرف رو درک کنه. میدونی، آدمها توی لحظههای آخرشونه که نشونت میدن واقعاً کی هستند. پس از جهتی من رفیقهات رو بهتر از خودت میشناسم!
The Dark Knight - 2008 Directed by Christopher Nolan
داستان ازانجا شروع شد که خبر نگار مجله فرانسوی République از ادل پرسید نظر شما درباره ی خاور میانه چیست ؟ که در پاسخ گفت در خاور میانه فقط یک کشور را بخوبی می شناسم و آن هم ایران است چون مادر من اصالتاً ایرانی است و مادربزرگ من یکی از خواننده های مشهور ایران به نام هایدا بوده است(هایده در زبان انگلیسی هایدا تلفظ میشود)
اما داستان از چه قرار است؟؟؟
مرحوم هایده یا همان معصومه ده بالا در زمانی که هنوز در ایران بود دختر خود نازنین را برای تحصیل به انگلستان می فرستد پس از مدتی نازنین با مردی به نام اسکات بلو ادکینز آشنا می شود .آن دو عاشق هم می شوند و با هم ازدواج می کنند و بعد از مدتی متوجه می شوند که به زودی صاحب فرزندی خواهند شد با انجام سونوگرافی پزشکان به آنها می گویند که جنسیت بچه شان پسر است و نازنین نام عادل را که اسم پدربزرگش بوده (پدر هایده) است برای او برمی گزیند اما بعد از بدنیا آمدن نوزاد متوجه می شوند که در سونو گرافی اشتباه رخ داده و فرزند آنان دختر است ازین رو پدر دختر نام ادل را پیشنهاد می دهد و نهایتا این نام را برای دختر خود انتخاب می کنند.ولی چند ماهی نمیگذرد که زن و شوهر به مشکل می خورند و از هم جدا می شوند تا اینکه نازنین به ایران باز میگردد و ادل نزد پدر و نامادری(ازدواج بعدی اسکات) بزرگ می شود.
شگفتا این همه شباهت چهره فیزیک و صدا بی دلیل نبوده, این دختر خون بانو هایده و از همه مهمتر خون ایرانی در رگ های خود داشته است...
میگن یه دانشجو چرا درس نمیخونه؟ یه سال365 روزه 52 روزش جمعه است, میمونه 313 روز حداقل 50 روز تعطیلات تابستانی داریم میمونه 263 روز میانگین هر روز 8 ساعت میخوابیم این میشه 122 روز و باقی میمونه141 روز هر روز یک ساعت برا خودمون وقت بزاریم این میشه 15 روز و باقی میمونه126 روز روزی 2 ساعت خورد و خوراک این میشه 30 روز و باقی میمونه 96 روز میانگین روزی 4 ساعت گشت و گذار با دوستان دختر و پسر, ساعتهای خالی بین کلاسها و رفت و آمد مسیر دانشگاه و خونه این میشه 60 روز و باقی میمونه 36 روز 31 روز تعطیلات رسمی سالانه, میمونه 5 روز خوب عزیزم ما هم آدمیم سالی 4 روزم مریض میشیم میمونه یه روز, چه تصادفی اون یه روزم روز تولدم :| تموم شد و رفت..!!! امیدوارم همه قانع شده باشن...!
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان M E M C
O و آدرس
memco.LXB.ir
لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.