و من امشب باز لبریز شده ام
واژه هایی که از قلمم سر می خورند
گواه این سرریزشدن است
وچه افسوس تو نیستی
تا بشویی رد این احساس را
تا بخندانی این لب بسته را
که امشب باز قلم
بجای لبانم سخن ها دارد بسیار
و تونیستی تا بخوانی مرا به نام
که گوش من محتاج صدای توست
که چشم من تشنه به دیدار توست
و این زخم که میسوزد
باز نیازش مرهم دستان توست
و تو نیستی تا بگویی نفسم
نترس روزگار هنوز هم با ماست
زندگی جاریست و این جاری بودنش
در نگاه تو هر لجظه پا برجاست.......
نظرات شما عزیزان: